my life

felan hichi

my life

felan hichi

خب تحمل کردم این بیماریو.. جنگیدم.. ضعیفم کرد.. جنگیدم.. کم نیاوردم... زیباییم.. هیکلم .. اعتماد بنفسم رو از دست دادم... ول جنگیدم...

۲ بار اتاق عمل... اون استرسا..اون همه درد... نگرانیای خونواده... ایستادم که نترسن... که اونا ناراحت نشن... بغضمو خوردم.. اشکامو پنهون کردم که دل اونا ریش نشه...

خدایا مرسی .. دردی که میدی تحملشم میدی... 

حالا قوی ام... انقدر که دیگه تنها از پسش برمیام... دارم میرم یه جلسه مهمی که بالاخره تصمیم بگیرن چجوری درمانش کنن... خدایا بیشتر از همیشه به حضورت به گرمات نیاز دارم....

مرسی که انقدر قویم کردی که دیگه تنها رفتن اینجور جاها اشکمو در نمیاره... مرسی که هستی خدا جونم...

من باید خوب بشم.. باید برگردم ... باید به اوج‌برسم... باید!!!!

تصمیما و برنامه های جدید و جدی واسه زندگیم بریزم... 

من تازه شروع کردم...

من میتونم

خدایا میدونم که هستی... قلبم مطمئنه که هوامو داری...

بغلم کن...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.