شاید اینکه کسی پیدا بشه برای یک خونه نامه بنویسه کم پیدا بشه اما من میخام بنویسم برای لونه امنی که کیلومترها ازم دوره و جر عکساش چیزی ازش ندیدم .. خونه ی ارومی که شاید نیومدم برای پیدا کردنش اما از لحظه لحظه ش خبردار بودم .. روزی که بالاخره قولنامه نوشته شد .. روزی که با ذوق کروکیش رو دیدم روزی که عکساش رو دیدم .. روزی که وسایلش با اینکه من نبودم اما باز هم به لطف مهربونترین مرد دنیا به سلیقه من خریده و چیده شد...
خونه ی عزیزمون هنوز تو هوات نفس نکشیدم هنوز نتونستیم روزای قشنگ دو نفرمونو در تو ثبت کنیم هنوز نتونستم تو اشپزخونت اشپزی کنم برای عشقم .. اما از تو میخام منتظرمون بمونی تا روزای قشنگمونو رقم بزنیم
تا بیام و از ورودم معجزه ببینیم .. اهنگ گوش کنیم بخندیم برقصیم و ارامش داشته باشیم ...
من از دنیا خیلی زیاد نخاستم .. خواستم بزاره رو پام بایستم بسازم اما ادماش سازمو شکوندن .. خوشحالیمو خفه کردن .. چشامو اشکی کردن . یادشون رفت سختیامو ظلمایی که روزگاربهم کرد رو و اونام شدن ظلم تازه ...
زندگی شخت و سخت تر شد
تنهایی ایستادم جنگیدم صبوری کردم .. یه روزایی کم اوردم اما باز هم به عشق همون مهربون ترین مرد دنیا بلند شدم .. بلندم کرد مثه هزار باری که خسته شدم بلندم کرد.. شاید باز هم قراره بیشتر سختی بکشم شاید باز هم خسته شم .. اما قلبم گرمه به بودن عزیزترینم به همراهیش
خیلی خوبه که مطمین باشی یکی تو هر شرایطی هست .. بودن قشنگترین ارامش دنیاست
شاید ادما گاهی از چیزایی که میدونن میترسن و طی گذشت زمان اونا رو فراموش میکنن .. مثه من که یادم رفته بود تو چه هیولایی هستی .. شاید واسه همین از بچگی هیچ رویایی از عروسی از عروس شدن از تشکیل خانواده از مستقل شدن از گسترش خانوادمون از روابط جدید نداشتم
تا جایی که یادمه همیشه حسرت خاله و ها و داییا و فامیلا و روابط زیاد دوستام تفریح و مسافرت رفتنای دسته جمعیشون رو میخوردم
از همون اول تنها بودیم ما ۶ تا .. نهایتا عمه ای که اونم خیلی کم بود
هر بار با دوستی فامیلی روابمون بیشتر میشد بعد از یکی دو سال تموم میشد و حتی تبدیل به دشمنی!
همیشه ترس داشتیم حتی از اینکه از سر کوچه مادربزرگ رد بشیم! چون بابا دوس نداره! همیشه ازشون متنفر بودم چون فک میکردم تقصیر اوناس
اما الان فهمیدم فقط تقصیر توی نفرت انگیزه
نفرت انگیز تر از تو موجودی ندیدم
بزرگترین سرمایه م مرور خاطراتمونه از روز اول کافی شاپ و چیز کیک تا تخت جمشید تا هر بار قرار و دیدارمون
اینو هییییچ کس نمیتونه ازم بگیره یا محبورم کنه یادم بره
تنها دلخوشیمه
به قول شهرزاد این اتاق تاریک فکر بی انتهاس
تو اونجا با من پیش من نزدیک من زندگی قشنگی داریم
گاهی زندگی تو رو به جایی میرسونه که صبر کردن میشه سختت ترین کار دنیا
گاهی بعضی از ادما با حرفاشون خجنری به قلبت میزنن و جوری لهت میکننکه ساکت موندن میشه سختترین کار دنیا
گاهی وقتا هم پدر ها میشن عوضی ترین موجودات دنیا
گاهی برادرها میشن پسترین و خاین تریم ادمای دنیا
و گاهی من میشم سنگدل ترین ادم دنیا و بعضیا رو تا اخر عمر نمیبخشم
شاید نوشتن از دردها و رنجهام تکراری شده باشه اما یا ما انسانها فراموشکاریم که هر درد تازه ای رو مهیب تر از قبلی ها میبینیم یا اینکه انقدر درد کشیدیم که دیگه طاقتمون کم شده ...
قبول دارم که بعد از اون همه بیماری تحملم کم شده اما چه کنم ... کم نیست دیدن پرپر شدن باغ ارزوهات کم نیست تمام رویات یکباره اون هم بخاطر لحبازی بقیه جلو چشمت از دست بره ...
من .. من تنها که نه هر ادمی به امید زنده ست اما ادمی ام که غرق تو رویا میشم از امید که اصلا این دد لاین ها منو سر پا نگه میدارن ... تا اخر پاییز عمل میکنم تا اخر زمستون عصا رو میزارم کنار تا اول تابستون کنکور تمومه تا اخر تابستون دوری تمومه .. همه ی این یک سال با این بازه های زمانی تحمل کردم که بگذره که حمعه 10 شهریور برسه ... اما ...
بدجوری فروریخت ...
نمیخام بنویسم از بدی ها
نمیخام بنویسم حسرت داشتن یه پدر عاقل و حامی اینبار بدتر از همیشه رو دلم موند
نمیخام بنویسم کیا با خودخواهیاشون اسمونمو سیاه کردن
تمام امیدهام تمام رویاهام تمام برنامه هام به باد رفت و من باز فرو رفتم تو غار سیاهی که تنها روزنه ش یک جفت چشم ابیه
حالا دیگه ددلاینی ندارم حالا دیگه نمیتونم بگم تا اخرتابستون دووم بیار تا اخر پاییز یا اول بهار
حالا فقط باید از همون چشمای ابی قدرت بگیرم تا بتونم رو پام وایسم
تا بتونم قوی بشم تا بتونم منی بسازم که کسی توان زور گفتن بهشو نداشته باشه
حالا باید مسیری رو برم که سخته . تنها دلگرمیش همراه بودن عزیزمه
تو فقط عشق من نیستی تو دلیل جون گرفتنم رو پا ایستادنم و شروع دوبارمی
تو امید منی