بزرگ خدای مهربانم
چگونه اینهمه بزرگی و من ... من شرمسارم از عصیانگری ام ....
در همه حال دستم گرفتی ...
تمام نشانه هایی که میفرستی را با جان و دلم لمس میکنم و میفهمم که هستی که دوستم داری که رهایم نکرده
مهربان خدایم دوستت دارم
که چی حالا مثلا؟ که اخلاق سگی داشتن کلاسه؟ که مث ادم نرمال رفتار نکردن کلاسه؟
چقد بدم میاد از اینایی که فک میکنن عالم و ادم باید در خدمت اینا باشن! همممه تو کف اینان که ایشون خم به ابرو نیارن تازه با همه هم مث سگ در خونشون رفتار میکنن!
البته ک خیلی از حرفا و تعریفاشون توهمه! ولی خب اخه چرا انقد خودشونو شاهزاده و پرنسس میبینن؟!
اخه یه چیز خوب نشون بده باورمون شه طرف عاشقت شده!
اخه کدوم ادم نرمالی عاشق تحقیر کردنای تو میشه؟ والا کاش خوشکل بودی حداقل!
دیگر کاری از دست این بوسه های مجازی برنمی اید
ای که دستت میرسد کاری بکن
از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان وقتی نیستی این ثانیه ها بازی شان میگیرد .. نه میگذرند نه بر من رحمی دارند.. باشد باشد قبول .. تسلیم .. میدانم که بودنت هم محازیست و حتی دور تر از فاصله کنونی! اما چه کنم .. انگار این دل حرف حالیش میشود!!
گفته بودم ارام جانم شده ای؟ اگر نگفته بودم حالا بدان که نبودنت دستیست سنگین بر راه نفس ارامشم.. سنگیست اویزان قلب بیقرارم ...
شده ام ادمی که نه راه پسی دارد نه راه پیش .. تنها راه فرارش پرواز بود و بالهای آن تو..
حتی اگر بدانم در خیال .. اما بی انصافیست اگر نگویم رویای شیرینیست ...
خسته و بیزارم از این ثانیه های کشدار و تب دار ...
کاش بیایی و درمان شوی به دردهایم ...