جمعه ها واسم یه معنی دیگه پیدا کرده... ب معنای تمام ازش لذت میبرم حالا نه که کار خاصی کنما! همین ک موهامو روغن نارگیلمیزنم حموم طولاااانی میرم .. صورتمو اصلاح میکنم به خودم میرسم هر ساعت بخوام میخوابم .. هوووم کیف میده ..حتی ظرفای نهار جمعه ک با منه هم شستنش خوبه:)
تازه امروز ی ساعتم ورزش کردم .. ایشالاااا ک ادامه دار باشه .. البته ک هست:)
تازشم حواسم ب شکمم هست همش منقبضش میکنم .. دراز نشست و ورزشای خوب خوب
حلقه و کمر باریییییک
تا عید برمیگردم به همون 55 عزیزم:)
یه چی میخواستم بگم یادم رف:(
میخوام بیشتر ب خونوادم توجه کنم.. دوسشون داشته باشم و ابراز کنم اینو... مگه چ اطمینانی ب زندگی هست؟
فک میکنم خیلی کم گذاشتم...
بچه که بودم فیلم پاپیون رو دیدم.. چقدررررر روم اثر گذاشت.. چقدر غصه خوردم .. با تک تک صحنه های فیلم تو فکر فرو رفتم ... حتی شبا خوابشو میدیدم.. چقد سر فراراش از زندان استرس کشیدم.. اوه لحظه های انفرادیش... وقتی ک کسی ک بهش غذا میرسوند لو رفت و تو ظرف غذاش خرچنگ گذاشتن.. وقتی غذاشو قطع کردنو مجبور شد سوسک بخوره:(
وقتی حتی نور افتابم ازش دریغ کردن.. وقتی از دست جذامیه سیگار گرفت...
خیلی ادم محکم و لجبازی بود.. انقد رو خواستش پافشاری کرد.. در نهایت وقتی ک حتی پیر شده بود باز تسلیم نشد .. با اینکه همه نقشه های فرارش نقش بر اب میشد.. بازم ... و در اخر موفق شد:)
وقتی ک رو اون گونی ها رو موجای اقیانوس شناور بود و داد میزد بالاخره موفق شدم حرومزاده ها... اخرم به ازادی رسید:)
بهترین فیلمیه ک دیدم:)
دست از تلاش برندار... حتی تو بدترین شرایط!