my life

felan hichi

my life

felan hichi

اخیش اینجوری خیلی بهتر عا

-------

همه ملت خدا تو دوران قرمزشون میریزن به هم من الان گرفتتم!

خیلیم داغون نبودم صبا .. الان از عصر تا حالا ... ادم ناشکری نیستم ... ولی خب دلم گرفته عاقا:(

---

خب این روزا خیلی مهربونی میکنم با خودم .. من منی که اخرین نقاشیام مربوط میشد به دوران ابتدایی .. یه پیج تو اینستا دیدم و از نقاشیاش خوشم اومد .. رفان واسه دلم مداد رنگی خریدم و تایمای بیکاریم سر کار .. نقاشی و رنگاش حالمو خوب میکنه :) واقعا رنگا معجزه میکنن :)

-----

نمیدونم قبلنم گفتم یا نه ولی مهم نی انقددددد حرفه مهمه که دو بارم بگم عب نداره ... 

ادمااااا عوض نمشن! فقط اون منفیاشونو قایم میکنن و به موقش بروز میدن ... به موقعی که ما دیگه توانایی دیدنشونو داریم و کور عشق نیستیم!

----

دلم میخواد شهرزادو ببینم:(

----

من استعداد عجییییییییییبی تو پررو کردن ادما و میدون دادن بهشونم!

باید یه مقداری دم بچینم!

باید دیوار بکشم !

باید حریم بزارم

باید حد خودشو بدونه دختره ی ....

ادمی که میاد رازای بقیه رو به من میگه حتما مال منو هم به بقیه میگه ...

خب یکی دیگه از اخلاقای خودم هست که دوسش دارم و اون اینکه رازدارم ... خیلی زشته خنجر زدن به اعتماد بقیه مخصوصا چیزی که فک میکنن آبروشونه و حالا شاید از نظر من اصلن بی ابرویی نباشه ... ولی حساسه روش .. خنجر نزنیم به هم ... اعتمادو نشکنیم ...

----

ازدواج؟ نمیتونم هیچ تصمیمی بگیرم ...

وقتی دست یکی رو میگیری موقع جدا شدن انگار که پوست کف دستت با دست اون یکی شده ... بریدن و جدا کردن این دستا درد داره ... زخم داره .. طول میکشه تا خوب شه حتی جاش میمونه ... تکلیف ادمی که پوست همه تنش با ادم طرف مقابل اغشته شده چیه؟

اره من تا همین حددددد ضعیف و وابسته شدم ... تحمل درد ندارم .. با اینکه با همممممه عقلم مدونم دارم اشتبا میکنم ...

اخ خدایا ...

----

تازه تو 26 سالگی یادش اومده بچگی کنه شیطنت کنه ... هیییییییچ وقت ادما رو بخاطر خواسته هام مجبور به کاری نکردم ... حتی مامان بابامو ... گرچه از نظر اونا سرکش و پرتوقع بودم ولی نسبت به همسنام ... خدایی بچه خوبی بودم ... چی میگفتم ؟ اها کسیو بخاطر خواسته هام مجبور به کاری نکردم ... خودم ساختم ... حالام .. مجبورت نمیکنم ... خودم خودمو زندگیمو میسازم ...

شاید تا قبل از این خیلی خودمو جدی نمیگرفتم ولی حالا؟ دستام .. پاهام داره جون میگیره ... قدرتشو حس میکنم... اوه من خیلی محکم شدم ... واقعاااا این من رو خودم ساختم ... حالا این من باید خیلی چیزا رو بسازه .. محکم بره جلو ... تازه اولشه ... چیزای بزرگتری سرراهمه ... هدفای بزرگی که حتی فک کردن بهشون سااااعتها غرق لذتم میکنه :)

-----

اوووم نیگول گفته بود که همش در حال حساب کتاب ه و ...

خب منم همش در حال دو دو تا چارتام:(

هی میخوام سیو کنم ... بعد بدیش اینه که هی میگن تو ولخرجیO_o

ای بابا:(

-----

با هممممممه تار و پودم حکمت خدا رو لمسسسس کردم .. خدایا شکرت:)

وقتی تو نا امیدی دست و پا میزنید... وقتی فک میکنید یه کورسوی امید پیدا شده و یهو در عین ناباوری همون کورسو هم خفه میشه و باز شما میمونین که تو سیاهی دست و پا میزنین ... مطمئننننننن باشین که خدا داره با لبخند به لامپ 200 واستون درست میکنه :)



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.