my life

felan hichi

my life

felan hichi

دیگر کاری از دست این بوسه های مجازی برنمی اید

ای که دستت میرسد کاری بکن

از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان وقتی نیستی این ثانیه ها بازی شان میگیرد .. نه میگذرند نه بر من رحمی دارند.. باشد باشد قبول .. تسلیم .. میدانم که بودنت هم محازیست و حتی دور تر از فاصله کنونی! اما چه کنم .. انگار این دل حرف حالیش میشود!!

گفته بودم ارام جانم شده ای؟ اگر نگفته بودم حالا بدان که نبودنت دستیست سنگین بر راه نفس ارامشم.. سنگیست اویزان قلب بیقرارم ...

شده ام ادمی که نه راه پسی دارد نه راه پیش .. تنها راه فرارش پرواز بود و بالهای آن تو.. 

حتی اگر بدانم در خیال .. اما بی انصافیست اگر نگویم رویای شیرینیست ...

خسته و بیزارم از این ثانیه های کشدار و تب دار ...

کاش بیایی و درمان شوی به دردهایم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.