اینجا مال منه و اش بتونم حداقل اینجا با خودم صادق باشم
اول اینکه فهمیدم اتفاقا ادمی ام که پ.ل برام مهمه همین الان که مسیج بانک اومد و فهمیدم ته کارتم یه رقمی هست خوشحال شدم! تو این وضعیت بی پولی و بیکاری مبلغ خوبیه
اوم نه خب اولبیم دغدغم پول نیست واقعنی ... هنوووز هم در حسرا راه رفتن درست و درمونم بدوووون هیچ لنگ زدنی
هعی
حرف زیاده مثه همیشه اما نمیدونم از کجا شروع کنم
خب همینجوری مینویسیم تا بیاد همه ش
غم پرستی؟ هر از پاهی اندوهی استخوان سوز بی اغراق تمام منو پر میکنه جوری که فکرش دست از سرم برنمیداره .. بی پرده و رک این اندوه مربوط به میلاده! اما نه که بخام برگرده!!! هرگززز اما یک ناراحتی عمیق که هنوز نتونستم ببخشمش ... هنوز اسمش برام بغضه ... خنثی ترینم بهش هییییچ میلی ندارم اما لکه ای ته قلبم مونده جای یه زخم عمیقی که انگار قصد خوب شدن نداره .... تقریبا 2 هفته دیگه مراسم خاستگاری من هست و خیلی هم خوشحالم از بابتش ... دوستش دارم و بهترین بهترین و بهترین ادم ممکن برای منه ... نمیدونم شاید روزی که دردامو یادم رفت روزی که خوشبختی قلبمو پر کرد اون زخم هم از بین بره .... خودخواهیه؟ باشه برا م مهم نیست؟ مگه کی جلوی من خودخواه نبوده که من مقابلش ایثار کنم؟
از خودم میترسم گاهی ... اما تنها کسی که فعلا جلوش بدون خنجرم سیناست
شاید این غم از سندروم روز تولد هم باشه... به طرز عجیبی غمگینه روز تولدم ... البته 2 روز دیگست :)
نمیدونم اصلا چرا ادما باید روز تولدشونو یادشون بمونه و هی بقیه هم یاداوری کنن؟ اخه تنها روزیه که تمام عمرت و روزای رفته ت میاد جلو چشمت ... و الان حسی که منو غمگین میکنه بد گذشتن و هدر رفتن روزای زندگیمه ... کاش باز 18 19 ساله میشدم ...کاش روزامو جور دیگه میساختم
اما خب که چی
بزرگترین چیز تو تقدیر من این بیماری بود ... شاید اگه نیود زندگی من خیلی متفاوت میشد... اما اینی که الان هستم رو با تمام نقص ها با تمام صفات خوبی مثه صبوری .. مدیون این بیماری ام
خیلی سخته با حسرت به راه رفتن بقیه نگاه کنی که بزرگترین استرست این باشه تو خواستگاری جلو باباش کج و کوله راه نری .... که راحت روی تمام چیزاتو مدرکتو اصن عشقتو میپوشونه!
نوشتن خوبه خیلی خوب
کاش بتونم بیشتر بنویسم
خسته ام از خیلی چیزا
منتظر روزای خوبی هستم که رویاشونو بافتیم و خیلی نزدیک میبینیمشون! تا اخر همین تابستون .. اما انگار زمان سر یاری نداره به کمترین سرعت ممکن جلو میره
ای دریغا از جوانی ای دریغا
شاید هر کس منو ببینه بگه چه روحیه ای ... اما کسی نمیدونه تو قلب من چی میگذره ... کاش از من دست بکشی و بری و دیگه برنگردی .. کاش از هر ادمی که اسیر خودت کردی بری .. کاش دیگه کسی تو دنیا پیدا نشه که به تو مبتلا شه کاش راه رفتن برای هیچ کسیییی ارزو نشه