my life

felan hichi

my life

felan hichi

شاید نوشتن از دردها و رنجهام تکراری شده باشه اما یا ما انسانها فراموشکاریم که هر درد تازه ای رو مهیب تر از قبلی ها میبینیم یا اینکه انقدر درد کشیدیم که دیگه طاقتمون کم شده ...

قبول دارم که بعد از اون همه بیماری تحملم کم شده اما چه کنم ... کم نیست دیدن پرپر شدن باغ ارزوهات کم نیست تمام رویات یکباره اون هم بخاطر لحبازی بقیه جلو چشمت از دست بره ...

من .. من تنها که نه هر ادمی به امید زنده ست اما ادمی ام که غرق تو رویا میشم از امید که اصلا این دد لاین ها منو سر پا نگه میدارن ... تا اخر پاییز عمل میکنم تا اخر زمستون عصا رو میزارم کنار تا اول تابستون کنکور تمومه تا اخر تابستون دوری تمومه .. همه ی این یک سال با این بازه های زمانی تحمل کردم که بگذره که حمعه 10 شهریور برسه ... اما ...

بدجوری فروریخت ...

نمیخام بنویسم از بدی ها

نمیخام بنویسم حسرت داشتن یه پدر عاقل و حامی اینبار بدتر از همیشه رو دلم موند

نمیخام بنویسم کیا با خودخواهیاشون اسمونمو سیاه کردن

تمام امیدهام تمام رویاهام تمام برنامه هام به باد رفت و من باز فرو رفتم تو غار سیاهی که تنها روزنه ش یک جفت چشم ابیه

حالا دیگه ددلاینی ندارم حالا دیگه نمیتونم بگم تا اخرتابستون دووم بیار تا اخر پاییز یا اول بهار

حالا فقط باید از همون  چشمای ابی قدرت بگیرم تا بتونم رو پام وایسم

تا بتونم قوی بشم تا بتونم منی بسازم که کسی توان زور گفتن بهشو نداشته باشه

حالا باید مسیری رو برم که سخته . تنها دلگرمیش همراه بودن عزیزمه

تو فقط عشق من نیستی تو دلیل جون گرفتنم رو پا ایستادنم و شروع دوبارمی

تو امید منی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.