دوستایی که ادعای صمیمیتشون میشه و حالا بعد چتددد ماه و بعضی موردا چند سال میفهمی چه حقایقی رو ازت پنهون کردن... اینجور وقتا حالت از همه صمیمیتاشون بهم میخوره..از دورنگیاشون.. حرفا و قریون صدقه ها که یادت میاد میخوای عوق بزنی.. اخه سکرت بازی و موزی گری تا کجا!!!
ندیده بودیم کسی بی اف سابقشو عقدش دعوت کنه که بحمدالله دیدیم! تازه طرف دوس پسر خواهر شوهر الانشم باشه:دی
خیلی خاله زنکانه بود
ولی وقتی از کسایی که فک میکنی صمیمی ان اینجور رو دست بدجوری حس حماقت بهت دست میده
بخاطر میل شدیدم به اعتماد کردن و بخشیدن ادما حس حماقت شدیدی میکنم... وگرنه این همون ادمی بود که هزارتا کارای دیگه هم ازش دیده بودم..
وافعا زمان جنگ ادما ایمانشون قوی تر بوده.. همدل بودن با هم..
الان هیچکی چشم دیدن همو نداره ... چه برسه بخوان مثه اون زمانا هوای همو داشته باشن یا از هم حمایت کنن... دوره ی اشوب ولی پر هیجانی بوده... اینکه مردم سر ارمان هاشون حاضر بودن جونشونو بدن ... خیلی قدرت میخواد.. خیلی میخواد محکم باشی ..
البته یه بحثی هم هست.. که ادم وقتی تو شرایط خاص قرار میگیره انگار توان و قدرتش چند برابر میشه... مثه خودم و شرایط بیماریم... واقعا چاره ای نداشتم بایدددد قوی میشدم.. باید میجنگیدم. . و انگار خدا یه قدرت عجیبی بهم داد..
الهی شکر...
اها میخواستم بگم من عاشق ترانه علی دوستی ام با اون لبای باریکش که ماتیک قرمز نااااز میزنه
اصن از لبای ژلی متنفرممممم
لباسا و کت دامناش عالین
میخوااام