خب خودم دیگه عادت کردم ک این رابطه چن روز هست و چن روز نیست..و اون چند روزی که هست اینجا کمرنگ میشم.. حالا نمیدونم تو کدوم حالت حالم خوبه یا بده..
خب امروز واقعا دلم گرفته دلیلشم نمیدونم.. اعصابم خورده.. من هیچ دوست نزدیکی ندارم.. ازاینا که همه جیک و پوک همو میدونن!
اینکه هم هی بگن چته؟ چرا رفتی تو خودت چرا دلت گرفته .. بدتر عصبیم میکنه...
من پدرم درومد تا اینو درست کردم! میدونم از دلسوزی میگنا .. ولی خب استرس بهم وارد میکنه هی چکش میکنن.. کاش میفهمیدن:(
از ادما بترسین! از کارای زیر زیرکیشون .. از اینکه پشت سرتون میزنن.. من دیدم به ادما خیلی مثبت بود .. همه تو چشم من راستگو بودن .. خب چه دلیلی داشت دروغ بگن؟ همین قدر بچگانه همهرو باور میکردم ... ولی بزرگ شدن باورای ادمو سست میکنه . . یا از میزان خل بودن و ساده باوری می کاهد! خیلی چیزا رو میبینی که باورش واسه اون دل سادت سخته.. ولی همینه که هست.. جامعه پره از ادمای پرعقده ای که میخوان خودشونـ از حدی که هستن بالاتر جلوه بدن .. واقعا ارضا میشن با داستانای تخیلی؟
نمیگم خیلی شاخم و فلان.. ولی به همینی ک هستم راضی ام و قانع.. اره قبلا خیلی واسه نداشته هام غصه میخوردم .. ولی عیچ وقت دزوغ نبافتم گنده گوزی نکردم لاف نزدم که خلا هامو جبران کنم..
شاید از تنها اخلاق خودم که خوشم بیاد همینه ..
...
انقدرررر حرف تو سرم وول میخوره میخوام بنویسم که حد نداره .. باید با لپ تاب بیام با گوشی تایپ کردن عذابه علیمه
.....
عصبانیم .. نیاز دارم به حرف زدن.. خالی شدن... ولی..
قفس افتاد و شکست و اینه افتاد و ترک خورد...
تازه فهمیدم دروغ بود دنیایی که ساخته بودم
دردم از اینه که عمری خودمو نشناخته بودم...
خب راستش دلم واست تنگ شده .. ولی هی یادم میاد حرفاتو... ارامش نداشتم.. الانم ندارم خیلی ... ولی بهتر ازهفته پیشم..