-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 اردیبهشت 1395 22:57
کلا از اینکه توزندگیم نقطه حا نشده .. گره .. یا یه لکه سیاه داشته باشم اذیت میشم.. وقتی با کسی بحثم میشه ...حتی اگه حق با من باشه تهش عذاب وجدان میگیرم .. نه خیلی دیر ها! سریع پشیمون میشم ک چرا بحث راه انداختم .. میشد جور دیگه حلش کرد .. مثل بحث تلفنی دیروزم با منشیه دکتره.. یا حاضر جوابی امروزم به این پسره پاکی! و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 18:13
تو سهم منی... حق منی .. تو تو فال منی .. اون چشما مال من میشن ... میبینی:)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 اردیبهشت 1395 18:20
خسته ام خیلی زیاد تحت فشار زیادی ام انقدر که احساس میکنم یه وزنه هزار تنی رو دوشمه دارم خفه میشم اصلا اوضاع کاری روبراه نیست اینا به کنار جریاناتی که تو کنگره پیش اومد ... مثه فیلما بود!! از بچه بازی و مانور ا دختر اومدن روز اول .. تا روز دوم و تو جاده پیچدن جلو ماشین و دعوا و ... استرس و گریه و ... بعد هم مسجای معذرت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 09:21
چقدر عمر خوشبختی کوتاهه ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 22:27
بغض دارم حرف زدن با هیچکی و نوشتن هیجا ارومم نمیکنه خسته ام از جنگیدن خسته ام چرا هر جاشو میگیرم از جای دیگش میزنه بیرون میترسم برم چکاپ میترم بگه چیزی هست و من .. دیگه نای جنگیدن ندارم از پاهام بدم میاد از این پوست داغون شده:( از خودم از اینکه اینهمه ضعف دارم و دردسر از اینکه کامل نیستم اعتماد بنفسم باز رفته زیر صفر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 06:56
میدونیچند بار عکستو بوسیدم؟ مرسی از عاشقانه های زیبات دلم میره وقتی اینجوری حرف میزنی خوب من ... باش و بمون که بهترینی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 فروردین 1395 19:00
فصل ها میگذرند ... رنگ میچرخانند ... من نیز .. سرخ .. سیاه .. سفید .. سفید و سفید و سفید اما چشمان تو برای همیشه ابی می مانند:)
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 فروردین 1395 10:11
دوستت دارم .. با تو لبم خندونه .. همین کافیه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 فروردین 1395 21:00
فدای اشکات:((((
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 فروردین 1395 20:21
عزیزم:(
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 فروردین 1395 17:04
هر شب .. هر صحبتی .. واسم یه برگ تازه ست.. مهربونیت بی اندازست .. دیشب .. اینبار شیطنت تو و صدا کردن من و جواب جانم شنیدن و گفتن هیچی و تلافی تخم مرغ نصفه شبی اعتراف من و گفتن اینکه میخاستم همون جانم رو بشنوم فقط مرسی که اینهمه خوبی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 فروردین 1395 14:14
بالاخره منم اتاق تکونی کردمممم عاشق خلوت کردن کمدم از اردیبهشت ک اومدیم اینجا اول تو یه اتاق دیگه بودم بعد اومدم این اتاقه .. هیچ کس حاضر نمیشد میز ارایشمو بیاره بالا .. دیگهدخودم قیام کردم:دی اوردمش بالا با دردسر .. کمدو مرتب کردم پالتوها از سر دست برداشتم لاکامو چیدم تو سبد رو میزم خلوت شد اخیش .... خیلی از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 فروردین 1395 15:57
حس میکنم قلبم جاش نمیشه تو قفسه سینم .. حالم خوبههههههه -مسخرش نکن بلد نبود خب + ای جووووووونم خب اینجوری حرف میزنی میکشی منو که:)))))
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 فروردین 1395 09:11
عید اومد بهار اومد من از تو دورم ... عالی بود اهنگه:دی این ۲ روزی ک حس کردم کمرنگ شدی .. من فک میکردم رفتم جز خط قرمزا... ولی نهایتا فهمیدم تو فک میکردی من سرم شلوغه:) که خیلی یهویی تل کردی .. کاری ک همیشه مسجی حلش میکردی رو گفتی .. و چقدر هیجان داشت شنیدن صدات تو اون شلوغی تخت جمشید:) اعتراف! صداتو شنیدم .. حرفاتم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 فروردین 1395 09:34
جرات بدست اوردن چیزای مورد علاقتو داشته باش! تو لیاقت شاد زندگی کردنو داری:)))
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 فروردین 1395 23:57
پرمممممممم از تووووووو
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 فروردین 1395 23:11
حرف زدن با تو واقعا ارامشه... از خودم بودن نمیترسم .. خودمو سانسور نمیکنم ..این خیلی خوبه.. خیلییییی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 فروردین 1395 16:37
مرسی خدایا شکرت :))) تنکس که اینقدر خوبی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 فروردین 1395 10:33
گفتی با کسی هم کلام نشدی.. گفتی خاص بودی ک من اینهمه بی پرواشدم ... گفتی میدونمم نیت تو چیه .. غیر مستقیم گفتی دوستت دارم تو هم منو دوست داری... دیروز همه چیو گفتم .. همه دردسرا و سختیا ... شاید نتونستی هضم کنی.. شاید .. شاید بخاطر اینه که دیگه هیچی نگفتی ... نمیخوام مجبورت کنم ... چون هیچیه زندگیه من مشخص نیست .. پر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 فروردین 1395 09:20
بهار من گذشته شاید ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 اسفند 1394 17:41
ذوست داشتنت خیلی خوبه مرسی که اینهمه خوبی و دوست داشتنی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 اسفند 1394 18:40
ان که به دل اسیرمش ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 اسفند 1394 20:06
بهترین حس وقتی بود ک داشتم ازت حرف میزدم.و پیام دادی مرسی باید اتفاقای امروزو بنویسم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 اسفند 1394 10:11
یهو مغزم خالی میشه از چیزایی که قرار بود بنویسم! اها همیشه شرایط زندگی من خاص بوده! نه خاص خوبا! به طرز گوهی که حالم به هم میخوره از توضیح دادنش !! ازدواج؟ میترسم از توضیح شرایطم واسه ادم جدید! از توضیح بیماریم .. :((((
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 اسفند 1394 12:13
از اینه ها متنفرم از دیدن مژه های کم پشت و کوتاهم از دیدن پف چشمم از دیدن خودم متنفرم چرا من چراااااا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 اسفند 1394 11:01
هیچکس نمیدونه چقدر ازت متنفرم از جلو دفترت رد شدم حتی سرمو نچرخوندم چشمم بیفته .. این واسه من یعنی خیلی! خوشحالم نمیدونی چقدر خوشحالم ک تونستم روت خط بکشم!!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 اسفند 1394 07:07
من ازت بچه میخوام .. یکی درست با همین چشما
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اسفند 1394 18:11
باز هم از لحظه هایی ک دلت میخاد چنگ بندازیو قلبتو بکنی بیاری بیرون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اسفند 1394 18:06
I need a hug از اینهمه نفهمیدن حال خودم .. اینکه نمیدونم چ مرگمه متنفرم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 اسفند 1394 16:10
خیلی عصبیم خیلی خیلی کاش بلاگ اسکای یه اپشن داشت ادم وصل میکرد به مغزشو همه چی خودبخود منتقل میشد اینجا