-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 شهریور 1394 00:04
زود قضاوت نکن! ولی خیلی همبههر کسیفرصت نده! خودتو به خریت نزن به امید عوض شدن ادما و شرایط.. به حسات اعتماد کن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 شهریور 1394 22:37
احساس میکنم افتادم تو یه کوچه تنگ و باریک که راه برگشتی ندارم!!! فقط باید برم جلو ببینم چی میشه! چرا اخه؟ اخه من ادم برنامه سفت و سخت و تحت سلطه بودن نیستم.. باید دست خودم باشه.. نمیدونم .. خریدامو دوس دارم .. ولی چرا این خوشالیه کمه.. زود تموم میشه.. این خرید درمانی ک همه میگن ذوق میکنن و اینا .. خوشالیش واسه من فقط...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 شهریور 1394 16:06
چیزایی که این مدت یاد گرفتم : زبونخوش که میگن مار رو از لونش در میاره واقعا درسته.. ادم با خوشرویی و ادب و احترام واقعا میتونه مخاطبشو راضی کنه! رمز موفقیت : پیگیری پیگیری پیگیری!!! که خواستت رو بیان کنی .. دنبالش کنی تا براورده شه! دنبالش باشی و روش اصرار کنی... ادمی ک تلاش میکنه موفق میشه:) مردم علم غیب ندارن فکرتو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 شهریور 1394 22:39
هرروز همه چی پیچیده تر میشه.. زندگیم دقیقا شده مثه بازیای کامپیوتری.. هی یه مرحله رو رد میکنم.. یه غول دیگه پیدا میشه.. یه مسئله دیگه .. پر از مجهولیات.. که باید جون بکنم واسه حلش... فردا .. استرسش.. بیوپسی.. خدایا رحم کن... خبر خوش؟ نه بابا خیلیم خوشحالم نکرد.. فقط گزینه هام بیشتر شد.. شاید مرخصی و ... دانشجویی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 شهریور 1394 11:22
خخخخخخ اولین حقوووووق هوراااا چ ندید بدیدم :دی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 شهریور 1394 10:06
من دارم چیکا میکنم؟ :(
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 شهریور 1394 23:27
گفتی نفرینم نکن... گفتم نمیکنم... هنوزم عصبانیم.. هنوزم دلخورم.. هنوزم بغض دارم.. هنوزم ناراحتم.. هنوزم خاطراتت اتیشم میزنن... فوشت میدم.. ولی نفرین فک نکنم بتونم:( همه ی حرف من اینه که چرا از چشت افتاد ... اون که بی اشاره ی تو دل به جاده ها نمیداد.. بی تو بدبینم به جاده..به کسی که توی راهه.. از خیالشم میترسم...:(
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 شهریور 1394 14:41
خب کار کردن.. واسه من یعنی بزرگ شدن.. منی ک بچه اخر بوپم و همیشه به چشم یه بچه بهم نگاه میشده واسم این بزرگ شدنه استقلاله سختبود.. مخصوصا تو این شرایط حال جسمیت هم اضافه شه.. حالا به اینا کات کردن رابطه ۷سالت هم اضافه کن! خب واقعا سخت بود... اما من تونستم. کاری ک ب نسبت همکلاسیا واقعا کاره:) و چلنجای زیادی داره.. ۲...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 مرداد 1394 13:49
لعنت بهت.. لعنت به این جاده که هرروز تکرارت میکنه... لعنت ب دستات ک دستامو گرفت .. لعنت ب لبهات ک لبهامو بوسید... لعنت به چشمات. لعنت
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مرداد 1394 21:07
دلم میخواد بردارم یه مسج طولانی بلند بالا بنویسم و بفرستم... که همه دردامو بگم ... که بگم تو دیگه چی میخواستی اخه.. چیکار دیگه باید میکردم و نکردم؟ گفتی چرا رفتی سر کار!! اخه به چه دلخوشی نمیرفتم؟ وقتی بعد ۷ سال ک به هممممممه سازت رقصیدم برگشتی گفتی من نظرم ب ازدواج عوض شده! دیگه نمیخوام! که ۷ سال همه چیمو فدای رابطه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مرداد 1394 08:57
یه حال گریه ای بدی که اشکام میخوان بریزن و جایی واسه تنهایی پیدا نمیکنم. که باید به سوالاشون... نه که از بدجنسی.. دوستت دارن و نمیخوان ک داغون باشی... سخته.. بزارین اشکامو بریزم..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 مرداد 1394 14:04
من ادم اذیت کردن کسی نیستم.. نمیدونم از اونجایی که هیچی از هیچکی بعید نیس و من تالا فقط یونی - خونه بوده زندگیم و حتی فامیل و دوستای کمی هم داشتم و حتی نت هم اکنیو نبودم... شاید فرصت خباثت نداشتم و هرچیزی از هرکسی ممکنه سر بزنه ... ولی بارها که خباثتی یا بدی دیدم ب خودم ریمایند کردم ک تو شرایط مشابه حواسم باشه من این...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 مرداد 1394 09:08
من همیشه خط چشم داشتم.. تو ارایشا خط چشم گاسم هیجان داشت... جوری ک از همون پیش دانشگاهی هم تمرین میکردم ی خط چشم صاف و صوف و بی نقص بکشم.. بعدتر ک دخترای چیتان پیتان یونی رو دیدم سایه و اینام علاقمند شدم.. ریمل ولی نمیزدم حس میکردم پلکم سنگین میشه ومژه هام میریزن و منم با افتادن هر دونشون کلی غصه میخوردم .. و واسه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 مرداد 1394 08:48
خوشبختی میتونه اون گلفروشی بزرگی باشهک هرروز صب از کنارش رد میشم و گلدونای رنگیش حالمو خوب میکنه و نقشه میکشم ک حقوقمو ک گرفتم کدوم گلدونا رو بخرم :دی ب طرز فجیعی مودی ام ... همین جمله بالا تو سرم وول میخورد تا اومدم بنویسمش خاطره هایی ک دیگه تکراری ندارن بغض نشوند تو گلوم... جاده هایی ک دیگه هرگز کنار تو طی نمیشن.....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مرداد 1394 10:02
از تنبل بازی و زیر کار در رفتن و زرنگ بازی به زعم خودشون! بدم میاد! ترجیح میدم کارمو همون اول و سریع انجام بدم تا هی فس فس کنم و الکی لفتش بدم تا بخوام برتریمو ثابت کنم و بگم حرف حرفه منه! خدا رو شکر هفته اخره.. درسته مسئولیتام زیاد میشه.. ولی دیگه دست خودمه و راحت میشم!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مرداد 1394 20:36
باید رو اعتماد ب نفسم کار کنم!!! بایدددددد باید ی دختر شاد باشم... بایدددد از فردا این چیزا رو سرچ میکنم: دی گور بابای چاقییییییییییی اصلاااااا دیگه واسم مهم نییییس( ارهههههه!!!) نه ولی واقعا الان حوصله و استرس رژیم و فک کردن به نخوردن و عذاب وجدان خوردن رو ندارممممممم خدایاااا هلپ می پلییییز
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مرداد 1394 14:35
دلم دنس میخگاد... با ی ادم خاص.. تو ی مهمونی شلوووووغ .. تخلیه شم ... خودم باشم... بی خجالت... حتی درینک میخوام... دلم هیجان میخواد... یکم شیطونی... خنده از ته دل... دلم... خیلییییییی چیزا میخواد. من حقمه... لیاقتشو دارم ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مرداد 1394 12:57
روزای سخت... سخت .. سخت... شاید اتاق عمل رفتن واسه ی امپول مسخره باشه... ولی استرسی ک بهم وارد شد... و در عین حال بخوام خودمو اکی نشون بدم ... که با اشکای باباهه دلم ریش نشه... که اونم حقش نیس انقدر زجر بچه هاشو ببینه... اخ چقدررر سخت بود.. خواستم دیگه مسخرگی رو کامل کنم و با اون گان و لباسای سبز ی سلفی بگیرم ولی دلم...
-
9
چهارشنبه 14 مرداد 1394 10:13
مرسی خدای عزیزم .. مرسی که هرروز به نحوی بهم یاداوری میکنی که باید قدر داشته هامو بدونم.. شاید شرایط الانم سخت باشه.. و حتی سخت ترین شرایطی ک تا ب حال تجربه کردم.. ولی خب حس میکنم هر لحظه اش هر اتفاقش یه دلیل خاصی داره... شاید اگه تو این روزا انقدر سختی نمیکشیدم ارزش خیلی چیزا رو نمیفهمیدم.. معرفت خیلی ادما بهم نشون...
-
8
شنبه 10 مرداد 1394 13:17
اوووم تا قبل ایناثاث کشی هیچ فک نمیکردم اینهمه استرسی باشم... این اسباب کشی منو خورد کرد.. نه که حالا خیلی کاری کرده باشم..استرسش داغونم کرد.. من خیلی ادم خونه ای هستم.. شاید نشون ندم وابستگیمو .. ولی انگار بیشتر از اونی که فک میکردم مقاومت نشون میدم مقابل تغییرات!! با اینکه ۲ ماه گذشته ولی واقعا حتی یه شب هم خواب...
-
7
چهارشنبه 31 تیر 1394 19:55
این روزا سعی میکنم بیشتر به خودم فک کنم ... بیشتر به خودم احترام بزارم ... من لیاقتشو دارم... و کمتر بخاطر دیگران خودمو فکر و خیال و عذاب بدم ... کمتر رودروایستی کنم .. حتی کوچکترین مسایل! که همینا هم باعث خودخوری میشن... همون موقع سر تایم خودش حرفمو بزنم که تو گلوم گیر نکنه و هی به خودم نگم چرا نگفتم... وقتی ادم بزرگ...
-
6
جمعه 19 تیر 1394 19:22
متاسفانه بعد یه هفته هییییچ تغییری مشاهده نشد!! من که هم کم غذا میخورم هم ورزش میکنم:( چی بگم والا ... ناامید نمیشم... ادامه میدم ... این هفته سفت و سخت تر... داروهای عطاری هم گرفتم بالاخره .. ایشالا که اثر بزاره و از شر اون لعنتیا خلاص شم... مسجای دیروز... اصرارت واسه پیگیری... ولی خب امروز هیییچ خبری نبود... مهم...
-
5
جمعه 19 تیر 1394 19:19
متاسفانه من ادم ترسویی هستم .. همیشه از درد کشیدن از رنج کشیدن ترسیدم... همیشه از خشم ادمها ترسیده ام... از تنها ماندن ... من حتی از تاریکی هم میترسیدم .. من از تنها ماندن و شکستن قلبم هم ترسیده ام... بچه که بودم دستم خورد به یکی از لیوان های کریستال گران قیمت مامان و شکست ... کسی نفهمید .. من هم از ترس واکنش مامان و...
-
4
یکشنبه 14 تیر 1394 20:36
رژیمم سر جاشه ... از 5 شنبه... ورزشم شروع شد... شنبه 2شنبه 4شنبه ... پیاده روزی 1شنبه 3شنبه 5شنبه.. وزن کشی:) هم 5 شنبه من میتوووووووونم هفته ای 1 کیلو هم کم کنم میشه 2 ماهه برکردم به همون ایده الم:) خدایا هلپ میییییییی
-
3
یکشنبه 14 تیر 1394 20:28
من دیگر عزیز تو نمیشوم ... دیگر نمیتوانی دوستم داشته باشی .. تو دیگر نمیتوانی شاهزاده ی من باشی .. تو نمیتوانی دیگر تکیه گاه و ناجی من باشی.. اخر میدانی؟ من و تو گند زدیم ... شورش را دراوردیم ... در بد شدن و اثبات تمام نفرتمان ... در اثبات تواناییمان در تنها ماندن و ترک کردن همدیگر... من و تو دیگر ما نیستیم .. دیگر من...
-
2
یکشنبه 14 تیر 1394 20:11
یکی از لذتای زندگی من حرف زدن با خودمه! دیوونه ام شاید.. ولی خب خوبه! بهتر از حرف زدن با کساییه که درکت نمیکنن! از اونجایی که نمیشه همه ی وجودتو و درونتو و افکارتو به همه ی ادما نشون بدی.. بخاطر قضاوتا و ن گ اهاشون ... واسه همین میشه بعد یه مدت ترای کردن حرف زدن و درددل کردن واسه دیگران رو میاری به خودت... بعد از...
-
1
پنجشنبه 11 تیر 1394 20:24
خب خیلی حرفا دارم... خیلی چیزا رو باید دسته بندی کنم... روزام ... میگذره... شکر بخاطر چیزایی که بدست اوردم ... شکر شکر شکر خدای خوبم یه چیزایی رو هم از دست دادم! فک میکنم دیگه تموم شد... باید خودمو بیشتر دوس داشته باشم! اول برگشتن سلامتیم.. گرچه دست من نیست .. ولی سعیمو میکنم ... لاغر کردن.. یه برنامه واسه ورزش و...